Tuesday, September 29, 2015



دردنامه شعله پاکروان در یادبود پرواز جاودانگی ریحانه جباری

#بگونه: مطلبی خواندنی از درد و رنج غیر قابل تصور یک مادر که در نظام زن ستیز آخوندی دختر بی گناهش را به مسلخ برده و آرزوهایش را در جوانی به خاک سپردند تا گرگانی چون سربندی همچنان زیر پوشش و حمایت های آخوندی به جنایت های خود ادامه دهند.

شعله پاکروان در ادامه دردنامه های خود می نویسد :

درست سیصد و شصت و پنج روز قبل ، در چنین روزی ، ریحانه تلفن زد . 
گفت : دارن منو میبرن برای اجرای حکم . 
باور کردنی نبود . 
گفتم : امکان نداره . همین چند دقیقه ی قبل با آقای.... ( مرد محترمی که رابط بین قوه مجریه و قوه قضائیه هست ) صحبت کردم . 
ریحان گفت : مامان تو چرا اینقدر خوش باوری ؟
گفتم : یک لحظه صبر کن . تلفن آقای محترم را گرفتم . روی اسپیکر . 
گفتم : ریحان رو دارن میبرن برای اجرای حکم . گفت : محاله . پرونده ریحانه در اجرای احکام نیست و من درست پشت در اتاقی هستم که چند قاضی به بررسی مجدد پرونده مشغولن . 
ریحان خندید و گفت : باشه مامان هر چی تو بگی . هر چی اونا بگن . ولی الان به من دستبند زدن و ماشین منتظره که منو ببره . 
گفتم : کجا میبرن ؟ 
از مامور همراهش پرسید : رجایی شهر . 
ادامه داد : اینم که بهت زنگ زدم بخاطرهمین ماموره که تو رو میشناسه . دلش نیومد بدون خداحافظی از تو برم . 
نفسم تنگ شده بود . با خودم گفتم : نکنه سرمو گرم میکنن به بازبینی مجدد ؟ نکنه ببرن بچه مو بکشن ؟ قبل از اینکه تنگ در آغوشش بگیرم ؟ نکنه ریحان بمیره قبل از اینکه من برم زیر خاک ؟ 
صدام لرزید . بزور نفس کشیدم و گفتم : دردت توی سرم بخوره ریحان . از هیچ کاری دریغ نمیکنم . من دنبالتم تا اون سر دنیا . حتی اگه مجبور باشم توی آتیش و خاکستر زندگی کنم . 
گفت : مامان تو آروم باشی ها . نکنه کنترل خودتو از دست بدی ها . غصه نخوری ها . هر چی بشه یا نشه قلب من و تو به هم بسته س . ما عاشق همیم .
همین جمله ها را دوم آبان هم گفت . بعلاوه یک جمله : تعادل خودتو نگه داری ها .
هفتم مهر توی گوشی تلفن گفت . دوم آبان وقتی توی بغلم بود . سرش را نزدیک سرم کرد . شالم باز بود . صورتش را چسباند به صورتم . لبانش به لاله گوشم چسبیده بود . حتی گمانم کمی از بزاق دهانش به گوشم مالیده شد . چون وقتی حرف میزد آن تکه از گوشم خنک میشد . بعد، بوسه ای داد که هفت سال و چهار ماه بود محروم بودم از گرفتنش . بگذریم . کمتر از یکماه دیگر این را خواهم گفت .
ریحان قطع کرد . چند لحظه خشکم زده بود . شروع کردم به تلفن زدن . هرکس که میشناختم و نمیشناختم . دهها تلفن . یکی از تلفنها به اپراتور زندان رجایی شهر بود . لیست اجرای حکم را خواند و گفت : اسم ریحانه جباری هم هست . 
گفتم : چکار باید بکنم ؟ گفت : هشت صبح فردا بیا و جنازه را تحویل بگیر .
تنم خواب رفته بود . اما زمان مناسبی برای پرداختن به تن بی تاب و توانم نبود . پس ادامه دادم . یک پست فیسبوک . و حرکت بطرف رجایی شهر . با موبایلی که تند تند شارژش خالی میشد . اتصال با یک سیم به فندک ماشین چاره اش بود . و تمام راه ، تلفن ، تلفن ، تلفن . این تنها کاری بود که من کردم . بقیه راه را آدمهای شریف طی کردند . کسانی که همزمان گوشه گوشه ی دنیا ریحان را صدا زدند . درست مثل من که شوریده و شیدا روی چمنهای پشت دیوار رجایی شهر راه میرفتم و آرام و قرار نداشتم . اسم قشنگش را داد میزدم و به سینه ام میکوبیدم . 
راستش ریحان را پانزده آبان شصت و شش ، بدون درد بدنیا آوردم . در حالیکه منتظر درد زایمان بودم ، اولین فرزندم ، بی سر و صدا و جیغ و داد بدنیا آمد و روی شکمم قرار گرفت . دلم میخواست بند نافش را خودم ببرم . ولی توان نداشتم . دختر کوچولوی بی دردسرم تا نوزده سالگی هیچ عذابی برایم نداشت . همیشه مودب بود و شاخص . و هر چه بزرگتر میشد قابل احترامتر . اما...
هفتم مهر هزار و سیصد و نود سه ، پشت در زندان رجایی شهر ، دوباره زائیدمش . با درد فراوان . دردی که همه ی استخونهایم را تکه تکه میکرد . هر چه دربیمارستان پاسارگاد ، فریاد نزده بودم ، پشت دیوار بلند رجایی شهر از نای دل فریاد زدم . گوش خدا را کر کردم .هر چه توی بیمارستان ، مبادی آداب رفتار کردم ، پشت دیوار بلند رجایی شهر ، غیرقابل کنترل بودم . 
آرام آرام افراد دیگری هم آمدند. اول فامیل و دوست و آشنا . بعد رهبر یک جمعیت . که بعدا در پست مفصلی به او خواهم پرداخت . بعد همان آقای محترم رابط بین دو قوا . که باور نمیکرد و میگفت : واقعا نمیفهمم مگه مملکت قانون نداره ؟ و من دیوانه وار میخندیدم به او . رهبر جمعیت با کسانی صحبت میکرد . بسیار دورتر از آدمهای شریفی ایستاده بود که کنار خانواده ام نشسته بودند . مرا صدا میکرد و با حرفهای بی سرو ته و جدلهای بی پایانش مشغول . کلافه بودم و گر گرفته . دوستان هنرمندم مطلع شده و بطرف زندان حرکت کرده بودند . هوا روبه تاریکی بود . یکی از هنرمندان تلفن زد و گفت همه برگشتند . از بین راه . توی جاده . چون گفته اند حکم ریحانه اجرا نخواهد شد . فریادم به آسمان بلند شد . چه کسی این دروغ بزرگ را گفت ؟ به مرور و در پستهای دیگر خواهم گفت . 
همچنان دلم آشوب بود . سربازهای نگهبان جدل میکردند . از اینطرف به آنطرف هدایتمان میکردند . رهبر جمعیت به پسر جوانی که لباسی با عکس ریحان پوشیده بود و بلند همراهم ، اسم ریحان را فریاد میزد ، حرفهای نامربوط میگفت . این پسر جوان حتی نتوانست تا چهلم ریحان بماند و از ایران رفت . نگهبان زندان صدایم کرد و گوشی تلفن را بدستم داد . رئیس زندان بود .
میگفت : فریادهای شما نظم رو بهم ریخته . فورا اونجا را ترک کنین . 
گفتم : تا هشت صبح اینجا میمونم تا جنازه اش روتحویل بگیرم . 
گفت : دخترت رو برمیگردونن . دستور اومده . خیالت راحت باشه .
هر چه میکردم نمیتوانستم حرفش را باور کنم . یاد خنده ریحان توی تلفن بودم . صدایش توی گوشم میپیچید : مامان جان تو چرا اینقدر خوش باوری ؟ 
خوش باوریم را به ته چاه بی اعتمادی انداختم . 
به رئیس زندان گفتم : فقط زمانی باور میکنم که ریحان از تلفن زندان شهرری به موبایلم زنگ بزنه . 
گفت : این امکان پذیر نیست .
گفتم : پس ما تا هشت صبح فردا همینجا هستیم . به سربازات بگو تحملمون کنن . 
گفت : تا چند دقیقه دیگه از کلانتری وارد عمل میشن و همه تونو دستگیر میکنن . 
گفتم : یک لحظه خودتو جای من بذار . ببین اگر طاووس خرامان تو روبه مسلخ ببرند ، از دستگیری باکی داری ؟ 
ساکت شد . ادامه دادم : بجای این حرفها با کسایی که میشناسی صحبت کن تا تبصره ای قانونی پیدا کنن ، ریحان از شهرری به موبایلم زنگ بزنه . 
ساعتها میگذشتند و آدمهای غریبه میامدند . تعداد غریبه ها بسیار بیشتر از آشنایانم بود . زنان و مردان با شرف یکی یکی میرسیدند . یکی آب برایم میاورد و یکی دستهایم را میگرفت . یکی دستمال کاغذی میداد تا اشکم را پاک کنم و یکی ...
یک زوج بسیار مسن با عصا بمن نزدیک شدند . پرسیدند : مادر ریحانه تویی ؟ گفتم : بله . گفتتند : منزلمان همینجاست . توی تلویزیون شنیدیم که ریحانه رو اینجا آورده ن . مجری از همه خواسته که تو را تنها نذاریم . 
تازه میفهمیدم که آدمهای غریبه از کجا وارد قصه ریحان شده اند . تازه قدرت رسانه را با گوشت و خون حس میکردم . یکی تکه ای زردآلو در دهانم گذاشت . هنوز خنکی و طعم شیرینش را بیاد دارم . ساعتها بود چیزی بجز آب نخورده بودم . 
آدمهای با شرف در مقابل ویراژ ماشین کلانتری سکوت کردند . اما تکان نخوردند . تلفنها شروع شد . از زندان شهرری . دادیار و قاضی ناظر قسم میخوردند که ریحان در راه بازگشت به شهرری است . و ما خروج هیچ ماشینی را ندیده بودیم . همچنانکه ورودش را . 
قسمها در دلم اثر نمیکرد . نمیتوانستم هشت صبح فردا را تاب بیاورم . دلم میخواست آنقدر فریاد بزنم که رگهای مغز و قلبم پاره شوند . بیفتم و بمیرم ، اما هشت صبح فردا را نبینم . فریدون با یکی بطرف زندان شهرری حرکت کرد تا از آنجا خبر بگیرد . از کرج تا تهران . از تهران تا قرچک ورامین . یک خبرگزاری داخلی از قول او گفته بود ریحانه به رجایی شهر منتقل نشده .و قراری برای اجرای حکم او نیست . دروغ گفتن هنر این قلم به مزد بود .
ساعتها بکندی میگذشت . نیمه شب ، حدود دو و نیم شب ، تلفنم زنگ خورد . شماره زندان شهرری . 
ریحان بود : الو ، مامان ، اونجا چه خبره ؟
تنها صدایی که مثل اکسیر جاودانگی نیرویم را برگرداند ، دهها بار قویتر از قبل ، صدای ریحان بود . 
: شعله ، من اینجام . منو برگردوندن . نگران نباش . الان بزور اومدم . چون میترسیدم نصفه شبی بی خبراز بقیه دوباره ببرنم . ولی خانم ... گفته بخدا هیچی نیس . فقط بیا به مامانت زنگ بزن تا قال بخوابه . اونجا تجمع کردن .
جیغ زدم و به جمعیت گفتم : ریحان برگشته . همه هورا کشیدند . ریحان گفت : چه شلوغه اونجا . 
گفتم : بزار بشنوی که این همه آدم با شرف برای نجات تو اومدن . گوشی را به طرف جمعیت گرفتم .
همه یکصدا فریاد زدند : ریحااان دوستت داریم . 
ریحان خندید و گفت : فردا بهت زنگ میزنم عشقققق من . و بوس های آبدار و خیس که از پشت تلفن حواله ام میکرد . خیالم راحت شده بود .
از سربازهای نگهبان عذرخواهی و خداحافظی کردم . یادم نیست با چه کسانی به خانه برگشتم . راننده که بود و سرنشینان ماشین . اما درست در لحظه ی دور زدن ماشین به طرف تهران ، نادر را دیدم . کارگردان جوانی که آن شب صحنه اش را خاموش کرده بود . 
دست تکان داد و گفت : طاقت نیاوردم وقتی شنیدم بیخود همه از بین راه برگشته ن . فردا میبینمت . روی صحنه . 
شاد و دلخوش دور شدیم و من پیش خودم فکر کردم بله . چراغ فردای صحنه روشن خواهد بود . چون ریحان به آفتاب فردا سلام دوباره خواهد گفت . 
به خانه برگشتیم . هنرمند نازنینی بی تعارف چای دم کرد و نگذاشت بچه هایم کاری بکنند . تا صبح حرف بود و بحث بود و قهر بود و غر . آخر رهبر جمعیت هم در خانه ام بود . بگذریم . 
تا شب بیدار بودم و کار . شب روی صحنه التماس میکردم ، به سرگردی که قول داده بود پسرم ژولا را به خانه برگرداند و از منطقه جنگی دور کند . برای بازگرداندن ژولا به خانه ، هر خفت و تحقیری را در اجرای نمایش ایشتوان ارکنی ، تحمل میکردم . روی پا بند نبودم از شدت خستگی . اما همکاران مهربانم در نمایش خانواده ی تت ، یاریم میکردند . چند شب قبل بود که هنرمندی برایم قفسی با دو پرنده آورده بود . و من پرنده ها را با گریم روی صحنه ، در فضای ارسباران رها کرده بودم . به نیت آزادی ریحان از زندان و خانواده ی سربندی از آتش انتقام کور .
ریحان به وعده اش وفا کرد و در فایلی صوتی توسط دوستش ، برایم شرح اتفاقات را گفت . از چشم بندی محکمتر از چشم بندهای قبلی . به حدی که میگفت انگار برای اولین بار بود که چشم بند خوردم .از پابند بسیار سنگین . از زخم پشت پا . از گریه ی وقت اذان . ازنوشتن صفحات زیادی نامه . از گلودرد . از سرفه . از صدای سوت دور دست . که در حقیقت صدای زندانیان زندان رجایی شهر بود که فهمیده بودند ریحان آنجاست و چند بند ، یکصدا صدایش زده بودند . حدود نیم ساعت تلفنش را درگوشی موبایلم ذخیره کردم . اکنون در انتظارم کسی فایل صوتی ریحان را بگیرد تا با دانشی که من ندارم ، بتوانم در سالروز نجات ریحان در نتیجه همدلی همه آدمهای شریف منتشر کنم . 
بلافاصله پس از این پست ، پیاده شده ی فایل صوتی مذکور را خواهم گذاشت .
حیف که کمتر از یکماه بعد ،
پرنده ی اسیر و زیبای من ، پرکشید و رفت .
حیف که دخترم بعد از هفت سال و چهار ماه و هفده روز در پیله ی زندان بودن به پروانگی رسید .


گسترش فقر و فلاکت و افزایش روزانه آمار کودکان خیابانی

#بگونه : فقر و فلاکت در رژیم چپاولگر آخوندی روز بروز در حال گسترش است و کودکان در خانواده های محروم برای زنده ماندن و فرار از بدبختی های درون خانه و خانواده به خیابانها پناه میبرند و روز بروز بر تعدادشان افزوده می شود.
بنا به گزارش خبرگزاری حکومتی ایلنا،یک عضو حکومتی در شورای شهر تهران ضمن اعتراف به افزایش روزانه آمار کودکان خیابانی گفت: «بهزیستی باید بگوید که در حال انجام چه کاری است؟».
وی در ادامه به دیگر موضوعات بحرانی در سطح پایتخت پرداخت و افزود: «متوجه شدم که در تهران بیمارستان سوانح سوختگی نداریم و در مجموع 100 تخت در این خصوص وجود دارد. تذکر من در ارتباط با دانشگاه تهران است که بسیار فرسوده شده؛ آسفالت‌ها، پیاده‌روها، نما و سردر این دانشگاه مناسب نیست و نشان می‌دهد که کسی به این نماد 
علمی کشور توجه نمی‌کند».


آخرین اخبار تکمیلی حکایت از قتل عمدی امید راشدی دارد

#بگونه: طی آخرین اخبار دریافتی ازجزییات خبر خودسوزی امید راشدی کارمند اخراجی که در تاريخ 5 مهر 94 در شهر رامشیر بوقوع پیوست و رسانه های رژیم آنرا خودسوزی اعلام کردند اکنون به اظهار يكي از بستگان آقای راشدی جزییات جدید و قابل تاملی از مرگ امید راشدی افشا می شود، وی ميگويد: آقاي راشدي كارمند اتاق اصناف بوده او را اخراج مي كنند به فرمانداري مراجعه زيادي ميكند به ساير مسئولين و ريش سفيدان مراجعه ميكند اما قبو لش نمي كنند به سركارش برگردد. راشدي يك فروشگاه مبل فروشي باز ميكند اما باز رئيس اتاق اصناف به او جواز كسب نمي دهد. اين رئيس اتاق اصناف ظاهرا بدليل فساد مالي يك مدتي زندان هم رفته بوده است. راشدي يك دبه بنزين باخودش ميبرد كه محل دفتر او را آتش بزند كه درگيري فيزيكي ميشود ودر این حال رییس اتاق اصناف به زير دست امیر راشدی ضربه زده و بنزين به سروصورت راشدي ميريزد و آتش ميگيرد. او را به بيمارستاني دراهواز منتقل ميكنند اما فايده نداشته وفوت ميكند. اين موضوع سابقه داربوده، همه در جريان بودند چيز جديدي نبوده.
راشدي خودسوزي نكرده خود متهم گفته من زدم زير دست او و اگركسي ميخواست خود كشي كند ميرفت يك محل عمومي اين كار را ميكرد.راشدي حين انتقال به بيمارستان درآمبولانس به برادرش گفته كه من رفته بودم آنجا را آتش بزنم ، ولي نيروي انتظامي چرا نرفت داخل آمبولانس و از او بازجويي نكرد ؟!
راوی در ادامه سخنان خود با ابراز تاسف و تالم می گوید : متهم تا ديروز آزاد بود امروز او را به فرمانداري بردند براي بازجويي ! تا امروزخانواده راشدي درگيرتشيع جنازه بوده زيرا كه مساله عشيرتي هم هست .همه منتظر ميشوند حادثه اتفاق ميافته بعد اظهارتاسف ميكنند. او بارها به فرمانداري مراجعه كرده بود به تهران رفته بود، متهم نميدانيم ازكجاحمايت ميشده معلوم نيست؟
اين متهم (رییس اتاق اصناف) تمام مردم شهر را ذله كرده بود حتي يك نفر ازاو دراين شهرراضي نبود آدم بي سواد بوده وهيچ نظارتي بركاراو نبوده ! راشدي چندين بار به فرماندارمراجعه داشته اما او را تهديد ميكنند ميگويند زياد شلوغ نكن.!
چرا او را از كار اخراجش كرديد ؟چرا وقتي رفت خودش مغازه بازكند به او موافقت نداديد ؟
راشدي يك بچه بسيار سالم وفعالي بود. وقتي او با خودش بنزين به يك دفترارگان دولتي ميبرد معلوم است كه عواقب كار را ميدانست ولي اينقدر تحت فشار بود كه اين كار را كرد چرا اجازه نداديد كار آزادش را بكند ؟
الان پدر بدبخت او ديوانه شده وديگر قدرت تكلم خود ش را ازدست داده ونمي تواند حرف بزند،مستمر به خانواده اش اخطارميدهند زياد شلوغش نكنيد. خودتان داريد تحريك ميكنيد كي شلوغ ميكند ودائم تهديد مي كنيد عواقب دارد آقا برويد متهم رامحاكمه كنيد ...



آخوند روحانی طی گفتگویی خواهان آزادی گروگانهای رژیم در قبال آزاد سازی سه گروگان آمریکایی شد

#بگونه: به گزارش رادیو آلمان،آخوند روحانی که برای حضور در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک سفر کرده بود در گفتگویی با شبکه تلویزیونی سی ان ان به احتمال آزادی سه آمریکایی در صورت آزادی سه مامور رژیم که در آمریکا زندانی هستند، اشاره کرد.
آخوند روحانی با اشاره به زندانیان ایرانی در آمریکا تصریح کرد که اگر ایا
لات متحده آمریکا گام‌های لازم را در راه آزادی آنان بردارد، او نیز تمامی تلاش خود را خواهد کرد تا شهروندان آمریکایی ‌زندانی در ایران فوری آزاد شوند.
جسیون رضاییان، امیر حکمتی و سعید عابدینی سه شهروند آمریکایی ‌زندانی در ایران هستند. افزون بر این سه‌نفر شهروند دیگری از آمریکا بنام رابرت لوینسون، در سال ۲۰۰۷ در سفری به جزیره‌ی کیش ناپدید شد.
در حالیکه آمریکا بر این باور است که رژیم ایران ممکن است از سرنوشت لوینسون آگاه باشد، اما کارگزاران رژیم در این باره اظهار بی‌اطلاعی کرده اند.
جیسون رضاییان خبرنگار روزنامه آمریکایی "واشنگتن‌پست" در ایران تیر ماه سال ۱۳۹۳ بازداشت و حدود یک سال بعد به اتهام "جاسوسی" دادگاهی شد. آخرین جلسه دادگاه او ۱۹ مرداد ماه امسال برگزار شد. طبق آخرین گزارش‌ها حکم پرونده رضاییان صادر شده، اما هنوز به مرحله ابلاغ نرسیده است.
امیر حکمتی که در آمریکا متولد شده، در ماه اوت سال ۲۰۱۱ برای دیدار با بستگانش به ایران سفر کرد. او پس از مدتی بازداشت و متهم به جاسوسی شد.جان کری، وزیر خارجه آمریکا در ماه اوت سال جاری میلادی در آستانه چهارمین سالگرد بازداشت این زندانی آمریکایی خواستار آزادی او شده بود.
سعید عابدینی کشیش آمریکایی ایرانی‌تبار است که بیش از دو سال و نیم پیش به اتهام نقض امنیت ملی از طریق تشکیل کلیساهای خانگی در ایران دستگیر و به هشت سال حبس محکوم شد.
به گفته‌ جان کربی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، کری در دیدار خود با ظریف مراتب نگرانی دولت آمریکا از ادامه بازداشت شهروندان این کشور در ایران را به ظریف ابراز داشته و خواهان بازگشت آنان به کشورشان شده است.
طبق گزارش اشپیگل آنلاین جان کری نیز تایید کرده که با ایران در مورد "تبادل زندانیان" چند گفت‌وگو صورت گرفته است. به گفته‌ وزیر خارجه آمریکا باید منتظر ماند و دید که روند تحولات چگونه خواهد بود.
در همین راستا مرضیه افخم، سخنگوی وزارت خارجه ایران، روز ۴ شهریور ماه در نشستی خبری از دولت و مراجع قضایی آمریکا خواسته بود که هر چه سریع‌تر به بازداشت ایرانیان زندانی در این کشور خاتمه دهند.
خبرگزاری حکومتی ایرنا گزارش کرده است که "۱۹ ایرانی با ادعای نقض تحریم‌های آمریکا" در این کشور زندانی هستند.
درخور توجه آنکه حسن قشقاوی یک روز پیش از سخنان مرضیه افخم موضوع مبادله زندانیان ایرانی و آمریکایی را رده کرده و در پاسخ به پرسش خبرنگاران در مورد احتمال مبادله جیسون رضاییان گفته بود که این موضوع واقعیت ندارد.
قشقاوی که معاونت کنسولی و پارلمانی وزارت خارجه رژیم ایران را برعهده دارد، اظهار داشته بود: «بحث تبادل زندانیان مطرح نیست و چنین چیزی واقعیت ندارد. زیرا هر کدام از این موارد شرایط خاصی را دارد و ما در حال پیگیری این موارد هستیم و چنین چیزی را تا کنون نشنیده‌ام.»
این تنها رویکرد متناقض کارگزاران رژیم ایران در این باره نیست. علی لاریجانی، رئیس مجلس رژیم نیز روز ۲ سپتامبر در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی سی ان ان در ارتباط با زندانیان آمریکایی در ایران گفته بود که رژیم ایران "علاقه‌ای به نگاه داشتن این افراد در زندان ندارد". 

#ایران #آمریکا #زندانیان #کلیسا #خبرنگاران #جاسوسی


فرانسوا اولاند: بركناري اسد تنها راه حل براي پايان دادن به بحران سوريه است

#بگونه : فرانسوا اولاند رئیس جمهوری فرانسه در برابر مجمع عمومی سازمان ملل متحد گفت که تنها راه حل براي پايان دادن به بحران سوريه،برکناری اسد است و بشار اسد مسئول اصلی مصایب سوریه است و به همین سبب حفظ او در قدرت ممکن نیست.
بگفتۀ فرانسوا اولاند " اسد مشکل اصلی بحران سوریه است و نه راه حل آن" و از همین رو برخلاف نظر کسانی که خواستار تشکیل ائتلافی از مخالفان و رژیم سوریه برای مبارزه با دولت اسلامی (داعش) هستند، از نظر رئیس جمهوری فرانسه نمی توان "قربانیان و جلاد را به همکاری با یکدیگر دعوت کرد".
فرانسوا اولاند روز دوشنبه ۲۸ سپتامبر دراجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بدنبال حامیان بشار اسد، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، و حسن روحانی، رئیس جمهوری اسلامی ایران، سخن می گفت . وی با اشاره به "کسانی که به بهانۀ مبارزه با تروریسم تلاش می کنند برای بشار اسد نقشی در آینده سوریه تدارک بینند" اظهار داشت : "اینکه یک گروۀ تروریستی به کشتار دست زده است نمی تواند توجیهی برای عفو رژیمی باشد که خود این موقعیت را ایجاد کرده است". بگفتۀ رئیس جمهوری فرانسه باید همزمان با "تروریسم و دیکتاتوری" مبارزه کرد.
فرانسوا اولاند دقایقی پیش از سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، در یک کنفرانس مطبوعاتی گفت : "من پی در پی به ولادیمیر پوتین یاد آوری کرده ام که ما باید در جستجوی راه حلی بدون بشار اسد باشیم". بگفتۀ رئیس جمهوری فرانسه ائتلافی که پوتین در جستجوی آن است تنها در صورتی ممکن بنظر می رسد که بر پایۀ توافق ژنو که در سال ۲۰۱۲ به امضاء رسید، بنیان گیرد و بر این اساس "یک دولت گذار با شرکت شخصیت هائی از رژیم و مخالفان و بدون حضور اسد تشکیل گردد".
فرانسه، آماده است بر این اساس در جهت یافتن راه حلی برای خروج از بحران کنونی سوریه تلاش کند و به این منظور با ایران و ترکیه، کشورهای خلیج فارس، ایا لات متحد آمریکا و روسیه همکاری نماید.
از نظر رئیس جمهوری فرانسه، سخنان روز دوشنبۀ باراک اوباما در برابر مجمع عمومی، نشان همسوئی دو کشور در این زمینه است. رئیس جمهوری آمریکا در این باره گفت "نمی توان از دیکتاتور هائی چون اسد، به بهانۀ اینکه نبود وی بد تر است، حمایت کرد".
#فرانسه #فرانسوااولاند #سوریه #بشاراسد #بحران #آمریکا #روسیه#ایران


جلوگیری از درمان نرگس محمدی و بازگرداندن وی از بیمارستان به زندان

#بگونه : بنابر گزارش کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، نرگس محمدی زندانی سیاسی محبوس در بند زندان اوین که از بیماری فلج عضلانی رنج می برد، پس از انتقال به بیمارستان، علیرغم توصیه پزشکان بار دیگر به زندان بازگشت.
«نرگس محمدی» روز شنبه ۴ مهر ماه ۱۳۹۴ جهت انجام آزمایش ام آر آی به بیمارستان موسوم به خمینی اعزام شد، اما ماموران او را به زندان بازگرداندند.
پزشک “نرگس محمدی” که متخصص مغز و اعصاب است توصیه کرده که او حتما باید تحت معالجه ویژه قرار بگیرد و مدتی بستری باشد تا بتواند نظام دارویی جدیدی را به کار بگیرد و بر اساس آن از پیشرفت بیماری جلوگیری شود.
چندی پیش «تقی رحمانی»، همسر این زندانی سیاسی در خصوص بیماری وی گفته بود ” نرگس دارای بیماری فلج عضلانی است. این بیماری در فضاهای بسته و پرتنش مثل زندان تشدید می‌شود. از دستگیری اخیر نرگس و انتقال به بند نسوان در زندان اوین تاکنون، او دوبار دچار فلج عضلانی شده است. فلج عضلانی دوم، شش ساعت به طول انجامیده و سپس به بیمارستان طالقانی منتقل و فقط از یک مداوای سرپایی برخوردار شده و به زندان بازگردانده شده است.”

Monday, September 28, 2015



کشته و زخمی شدن سه تن از مزدوران اطلاعات رژیم در بوکان

#بگونه: شامگاه روز یکشنبه پنجم مهرماه افراد مسلح با تیراندازی به عبدالله دارند از نیروهای وابسته به اداره اطلاعات، وی را از پای در آوردند.
ضاربین، به این عضو فعال بسیج ٧ گلوله شلیک کرده‌اند.

منابع مطلع در بوکان در گفتگو با خبرنگار کُردپا تأیید کردند که عبدالله دارند از "مهره‌های امنیتی" به شمار می‌رفته و از سوی مردم به دست داشتن در اذیت و آزار جوانان و نیز قتل سمیه فیض‌الله پور در اوایل سال ٩١ متهم شده بود.
این گزارش در ادامه می‌افزاید که در این تیراندازی، دو تن از همکاران عبدالله دارند به نام‌های "عدنان" و "پدرام اویسی" نیز که همراه وی بودند، به شدت زخمی و به بیمارستان انتقال یافته‌اند.

حادثه زمانی روی داده که این ٣ تن سوار بر خودرو در مسیر روستای "کوسه" در یک قهوه خانه توقف می‌کنند که هدف تیر واقع شده‌اند.

در ماه‌های اخیر بسیاری از نیروهای بومی نهادهای امنیتی ـ نظامی حکومت اسلامی ایران در شهرهای مختلف کُردستان مورد حمله مسلحانه قرار گرفتهاند که به مرگ آنان منجر شده است.

پیشتر نیز در بوکان و ارومیه افراد وابسته به وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران توسط افراد ناشناسی به قتل رسیده‌اند.
#ایران #بوکان

طنز هادی خرسندی: پاسخ فردوسی به روحانی که در اجلاس سازمان ملل (UN) بیتی از شاهنامه در نطقش گنجانید.

شنیدم فریدون صاحب کلید
به تالار (یو.ان) بیامد پدید

بچسباند بر هم در و تخته را
به هسته هلو زد زغال اخته را

سخن گفت از صلح و نیز از ترور
که این یک چطور است و آن یک چطور

پس آنگه بیان را به اوجش رساند
یکی بیت زیبای شهنامه خواند

«بکوشید نیکی به کار آورید - چو دیدید سرما بهار آورید»
---------------------------------
من اول ز کارش شدم شادمان
ز نام فریدون دلم شد جوان

ولی بعد دیدم که آن، پوشش است
به امنیتی کاریش کوشش است

پس اینک بگویم که روحانیا
تورو حضرتعباس کوتاه بیا

مخوان شعر فردوسی پاکزاد
بتو هیچکس این اجازه نداد

ترا من فریدون نه بشناختم
چه شد آن فریدون که من ساختم

فریدون من ضد ضحاک بود
نه در خدمتش مثل دلاک بود

فریدون من با بدی بود بد
نه همدست بودی به بشار اسد

تو حالا برای فریب عوام
پس از آنهمه کشتن و قتل عام

دم از نیکی و مردمی میزنی
بنازم به گوزت که خوش باسنی

کلام تو گوز است ای پهلوان
رها گشته در مارکت مسگران*

تو ای یکه آخوند امنیتی
کجا باشدت جز بدی نیتی

تو بیچاره نیکی چه دانی که چیست
در انبان تو جز بدی هیچ نیست

اگر یادت آید ز کشتار شصت
تو هم داشتی در جنایات دست

تو با آن امام جنایت شعار
تو با رهبر ناقص نابکار

تو با هاشمی، خاتمی، موسوی
نمودید باند جنایت قوی

کنون گر رسیدی به کاخ ملل
وز آنجا اگر بگذری تا زحل

مپندار گشتی عوض ای حسن
ببین تا چه گفتم به شهنامه من:

«درختی که تلخ است وی را سرشت»
«گرش برنشانی به باغ بهشت»
«ور از جوی خلدش به هنگام آب»
«به بیخ، انگبین ریزی و شهد ناب»
«سرانجام گوهر بکار آورد»
«همان میوهٔ تلخ بار آورد»

پس اکنون تو ای جانی نابکار
غلط کن، بزن جا، درش را بذار



تصاویر دوشنبه‌های اعتراضی مقابل ساختمان لاستیک دنا ششم مهرماه 

با حضور خانم معصومه نعمتی مادر زندانی سیاسی آتنا دائمی




تظاهرات نه به آخوند روحانی در نیویورک 

‫#‏بگونه‬: امروز همزمان با حضور آخوند روحانی جنايتكار در اجلاس مجمع عمومی ملل متحد، ايرانيان آزاديخواه با 
برپايي يك تظاهرات بزرگ در مقابل مقر سازمان ملل‌متحد در نیویورک به حضور اين آخوند شياد و جنايتكار كه در دوره 
رياست جمهوري وي بيش از دو هزار نفر اعدام شده اند نه گفتند و خواهان تغيير رژيم در ايران و استقرار آزادي و 
دمكراسي شدند.

شماري از شخصیتهای برجسته آمریکایی با سخنراني و حمايت از خواسته هاي تظاهركنندگان ايرانيان معترض به حضور 
روحاني كه خواستار طرد دیکتاتور فاشیستی آخوندی از سازمان ملل هستند را همراهی می‌ كردند.
آنها با اشاره به نقش آخوند روحانی در قتل و کشتار مردم ایران و موج اعدامها در دوران او، اعلام کردند این آخوند 
جنایت‌پیشه نماینده مردم ایران نیست، نباید به این ارگان بین‌المللی راه می‌یافت.
در میان شخصیتهای شرکت کننده در تظاهرات نیویورک، تام ریچ وزیر پیشین امنیت داخلی و بیل ریچاردسون وزیر سابق 
انرژی آمریکا ، همچنين رئيس حزب جمهوريخواه در نيويورك و ...به چشم می‌خورند.



تصويري از آغاز تظاهرات اعتراضي ايرانيان بر عليه حضور آخوند روحاني جنايتكار در سازمان ملل




یک دانش آموز ابتدایی بدلیل تیراندازی مأموران مزدور رژیم مورد اصابت گلوله قرار گرفت

#بگونه: به نقل از فعالان بلوچ، ظهرروز پنجم مهرماه، همزمان با تعطیلی دبستان ابتدایی واقع در منطقه رمین چابهار از توابع “استان سیستان و بلوچستان”، بر اثر شلیک ماموران خامنه ای "یعقوب بندو" دانش آموز کلاس سوم ابتدایی هنگام خارج شدن از مدرسه مورد تیراندازی این مزدوران قرار گرفته و نقش بر زمین می شود.
شاهدان عینی گزارش داده اند که این واقعه ساعت دوازده ظهر و هنگام تعطیلی مدرسه ابتدایی رمین و خروج دانش آموزان از مدرسه رخ داده است، اما علیرغم آن ماموران انتظامی رژیم به سمت یک خودرو مظنون به قاچاق سوخت آتش گشوده اند.
این شاهدان همچنین افزوده اند: " ماموران پس از این واقعه محل را ترک کرده و پس از مراجعه مردم به کلانتری، منکر تیر اندازی شده اند."
بنابر آخرین گزارشهای دریافتی، این دانش آموز پس از اعزام به بیمارستان امام علی چابهار، مورد عمل جراحی و درمان فوری قرار گرفته و حال کنونی وی رضایت بخش گزارش شده است.


غرق شدن ۱۷پناهجو از جمله ۵ کودک سوری در آبهای ساحلی ترکیه

#بگونه: به گزارش آسوشیتدپرس، در حالیکه اجلاس مجمع عمومی ملل‌متحد درنیویورک در باره چالشهای جهانی از جمله بحران مهاجران،جنگ در سوریه و مبارزه با تروریسم در حال بحث و بررسی است،در همین راستا 17 پناهجو که قصد داشتند با قایق از ترکیه به یونان بروند، در نزدیکی ساحل ترکیه غرق شدند. قربانیان از جمله 5 زن و 5 کودک، گفته می شود همگی سوری بودند.
به گزارش این خبرگزاری 20 نفر از سرنشینان این قایق که جلیقه نجات داشتند زنده مانده اند.
از ابتدای سال جاری میلادی 300 هزار پناهجو وارد خاک یونان شدند و بیشتر آنها به راه خود بسوی دیگر کشورهای اتحادیه اروپا ادامه داده‌اند.
بیشتر این پناهجویان از ساحل ترکیه در کنار دریای اژه به یونان رفته اند.
بر اساس این گزارش غرق شدگان در هنگام فرورفتن قایق در داخل کابین آن گیر کرده بودند.