Friday, August 28, 2015



ماموريت ويژه هم نشين جلاد و تواب نابغه پس از زهر خوري رژيم آخوندي! 

#بگونه: درپي چيزخور شدن مقام عُظماي ولايت ماموران ساواك و ساواما بفرموده براي جلوگيري از بهره برداري اپوزسيون اصلي رژيم ايران (شوراي ملي مقاومت ايران ) از آثار سياسي اجتماعي شكست استراتژي بمب سازي رژيم كه ”نقطه عطفي در سرنوشت ديكتاتوري مذهبي ” است، هر كدام بنابه وظايف محوله و استعدادشان در خدمتگذاري به تلاش و تكاپو افتاده اند كه بايد روي خطر اصلي متمركز شد و آدرس عوضي داد، مبادا جواناني كه شيشه عمر رژيم در دستان خشمناكشان است آتش ”فتنه ” را شعله ور نموده و نه از تاك نشان ماند و نه از تاك نشان! « جوانان تحصیلکرده و توانمند و پرانرژی و شایسته » كه به نوشته روزنامه حكومتي ابتكار (1شهریور 94 ) «در مملکت تعدادشان کم نیست و بیکار نشسته و از عمر تلف شده خود تأسف می‌خورند،» در حالي كه « برخی از ما بهتران با القاب دکتر و استاد و چه و چه، همزمان چندین منصب دارند». 
از جمله اين ماموران افشا شده و معلوم الحال ”هم نشين جلاد” و ” تواب نابغه ي تشنه به خون ” هستند. جالب اين كه يكي از تماس هاي همنشين جلاد توسط يكي از اعضاي شبكه اي كه در ليست ماموريتهايش بوده و روي او حساب كرده لو رفته و اين شخص نوشته است: ” طی پروسه ای و تا مدتها شخصی به نام همنشین بهار تلفنی تماسهای نامنظمی با من داشت. تماسهایی که یک طرفه بود وشماره تلفن همنشین بهار همیشه ناشناس ! یک بار هم جهت کنجکاوی پرسیدم که این شماره شما چرا همیشه ناشناس است ؟ جواب دادند دستگاهش را بچه ها دستکاری کرده اند ! در آخرین تماس همنشین بهار نکته ای جالب گفت که : به موضوعات دیگر اصلا کاری نداشته باش و فقط روی مجاهدین تمرکز بکن و بزن....
زمانی که همنشین بهار این پیشنهاد را داد تلفنی تعجب نکردم و چیزی هم نگفتم . ولی باور کنید که تو دلم گفتم مالیدی ! ظاهرا آدرس مرا با ایرج مصداقی و هیئت همراهشان اشتباه گرفته بود . چون تا همان زمان آخرین تماس ، اوضاع سیاسی تقریبا دستم بود که هر مارمولکی چه سازی کوک کرده است . در همان محدوده زمانی بود که به نام سقراط و بقراط و آزادی بیان ، همنشین بهار مصاحبه ای هم میکند با همین سعید شاهسوندی....
(سعید شاهسوندی عضو سابق و قدیمی مجاهدین که درسال 1367 توسط حکومت اسلامی ایران در عملیاتی مسلحانه دستگیر شد . سپس ندامت و توسط ولی فقیه عفو و راهی اروپا شد . ایشان فعالییت خاصی ندارد . ولی حضور ایشان در هر برنامه و مکانی ، با وزن سیاسی نماینده ولی فقیه محاسبه میشود . )
پيشتر مطلبي با عنوان ”رژه مصداقی در صفوف دشمن ” و مطالبي ديگر در افشاي او و همنشين جلاد منتشر كرده ايم و اينك بنابه درخواست دوستان «بگونه» لازم ديديم دوباره ياد آوري كنيم كه: ”وقتي زمان رژه رفتن فرا رسد، خيلي ها نميدانند كه دشمن واقعي آنها در جلوي صفوف در حال رژه است و صدايي كه آنها را فرماندهي ميكند، همان صداي دشمن اصلي است و كسي كه از دشمن سخن ميگويد؛ خودش دشمن است برتولت برشت زندگي انسان، مجموعه و نهايتاً چكيدة انتخابهاي اوست. سرفصلهايي كه در آن محك خورده و به آزمايش كشيده ميشود. آگاهي، اراده و اختيار فرد تماماً در خدمت رقم زدن همين لحظات انتخاب است. بقية داستان و مسير زندگي، چگونگي برخورد با اين لحظات فراموش ناشدني است. انتخابهايي كه گاه سرماية فرد، گاهاً تجربه و گاه عبرت خودش و ديگران است. با اين مقدمه، ميخواهم بگويم كه اشتباه نكنيد؛ نامة ايرج مصداقي به ”مسعود رجوي“ امروز نوشته نشده است. آن هنگام كه مصداقي راهروي مرگ را پشت به آن سربداران براي زنده ماندن ترك كرد، نقطة آغاز اين داستانسرايي براي مخدوش كردن مرز مقاومت و تسليم بود. به همين دليل، شلاق را بايد با شدت هرچه تمامتر بر سر و بدن مقاومت و آنها كه از مبارزه كوتاه نميآيند بكوبد، شايد كه درصفير آن، صداي وجدانش گم و فراموش شود. خودش البته بصورت وارونهاي بر اين حقيقت گواهي ميدهد، آنجا كه مينويسد: ” به گذشته نگاه ميكنم، به مسيري كه آمدهايم و روندي كه طي كردهايم ميانديشم و نسبت به آينده بيمناك ميشوم.“ …”ارزشهاي والايي كه به مرور از آنها چشم پوشيديم و سپس يادمان رفت و زيرپاگذاشتن آنها برايمان عادي شد“. واقعيت اينست كه انسان در قبال خطاهايش (انتخابهاي غلط) يا شرمگين است و آمادة جبران، يا با توجيهات اپورتونيستي و ديگران را به كيش خود خواندن، با سرعت در جادة بيشرافتي به پيش ميتازد و نهايتاً در ايستگاه اصلي دشمن، يعني نفي مبارزه و مبارزين، توقف ميكند. چند ماه پيش، بطور اتفاقي ميزگردي را ديدم كه تلويزيون بي بي سي فارسي با حضور مازيار بهاري و مصداقي جهت ترويج تسليم و ريختن قبح اعتراف و ندامت راه انداخته بود. در آنجا مصداقي در واكنش به توجيهات بهاري براي خيانت و توبه در زندانهاي جمهوري اسلامي، از مقاومت زندانيان مجاهد در دهة 60 در مقابل شكنجه و آرمانخواهي آنها تا پاي اعدام دفاع ميكرد. يكباره در كمال تعجب ديدم كه در مجموعة 230صفحه ای اش براي پوشاندن ندامت و خيانت خودش، با يك فرافكني رذيلانه، نه تنها همة قتل عام شدگان در زندانهاي خميني، بلكه آخرين مجاهدين سربدار در زندانهاي خامنه اي، يعني علي صارمي، جعفر كاظمي و محمد حاج آقايي را نيز نادم و ”انزجار نامه نويس“ معرفي كرده است. البته جاي شكرش باقيست كه در زمان شاه زنداني نبوده وگرنه به آن مقاومين نيز رحمي نميكرد. به نوشتة او توجه كنيد تا ببينيد كه چطور با شناعت ميخواهد اثبات كند كه هرگز مقاومتي در كار نبوده و نيست: ”من كه اينجا هستم در كشتار 67 با همين دستخط بود كه زنده ماندم. … از همين دستخطها دادم كه از زندان آزاد شدم. همة ما زندانيان سياسي مجاهد اعم از آنهايي كه در كشتار67 قتل عام شدند و آنهايي كه زنده ماندند پذيرفته بوديم كه براي آزادي از زندان انزجارنامه امضا كنيم. همة زندانيان سياسي سابقي كه امروز در ردة فرماندهي و شوراي رهبري و كانديداي مسئول اولي مجاهدين هستند، بارها از اين دستخطها داده اند. …علي صارمي و محمد حاج آقايي و جعفر كاظمي كه در سال 89جاودانه شدن هم پيشتر از اين دستخطها به رژيم دادند. البته ساواك دم به دم از اين تقاضاها نداشت وگرنه وضع در زمان شاه نيز به گونه ديگر ميبود“.

با اينهمه اما، آنچه كه مرا نسبت به نقش او يعني «پاسدار برون مرزي ولايت» به يقين ميرساند، جست و خيز او در ميداني است كه حتي جنايتكاران رژيم هم از هر قماش، ”اصولگرا يا اصلاح طلب“، به آن نزديك نشده اند. آنجا كه با انواع تفسيرها تلاش ميكند، گناه همة قتل عام شدگان را به گردن مسعود رجوي بياندازد. اينهم از طنز تلخ روزگار دجاليت! در حاليكه رژيم جلاد آخوندي روزانه خون ميريزد و جنايت ميكند، وسي و چهارسال تسمه از گردة اين ملت كشيده است و نه تنها انسانهاي مبارز كه با جرم و بي جرم انسانهاي عادي را هم بالاي دار ميفرستد، مصداقي در نقش وكيل رژيم، يقة ”رهبر جنبش مردم ايران“ را چسبيده است كه بياييد تا دير نشده پاسخ بدهيد؟!
به گزارشي در باره محمد جعفري «همنشين شاگرد جلاد اوين» در آدرس زير توجه كنيد: 
و ”تواب تشنه به خون، عصا كش خائن خود فروخته!” گزارش مسندي است در باره ايرج مصداقي در آدرس زير: 

No comments:

Post a Comment