Thursday, October 8, 2015



گزارشي از مخوف ترين زندان سنندج توسط محمود صالحي از كارگران زنداني در اين زندان

#بگونه :در زیر گزارشی را از زندان مخوف سنندج میخوانید که این زندان یکی از زندانهای رژیم جنایت پیشه است در میان زندانهای بسیار مخوفتر که انسانهای بی گناه و آزادیخواه را در آنها حبس ، شکنجه و اعدام میکند. محمود صالحی از کارگران زحمتکش سنندج که زندانی در زندان سنندج بوده ،این گزارش را نوشته است :
1- این بازداشتگاه در قلب شهر سنندج در استان کردستان ایران بنا شده و هیچ‌کس از مساحت و یا تعداد سلول‌های انفرادی آن اطلاع ندارد. چون کسی نمی‌تواند تنها یک لحظه با چشم باز در داخل آن بازداشتگاه حرکت کند.
2- زندانی به محض ورود به آن بازداشتگاه مورد بی‌احترامی شخصیتی کارکنان آن بازداشتگاه قرار می‌گیرد. همی کارکنان این بازداشتگاه، باید به نام «حاجی آقا» خطاب شوند. یعنی هیچ‌کسی نمی‌تواند تشخیص دهد که از طرف چه کسی به او بی‌احترامی می‌شود. چون که چشم‌های زندانی همیشه بسته است حتی در زمان بازجویی، به جز در داخل سلولی که زندانی باید در آن زندگی کند.
3- دربازداشتگاه خبری از دکتر و درمان نیست و تنها یک نفر وجود دارد که به او دکتر می‌گویند. ولی ایشان نه این که دکتر نیست، بلکه از بازجوها مهم‌تر است و آن‌قدر به زندانی بی‌احترامی می‌کند که زندانی به هیچ عنوان حاضر نيست كه نزد وي برود .‌‌(در آن مکان حتی زمانی که به نزد دکتر می‌برند باید چشمانت بسته باشید.)
4- این بازداشتگاه به شکلی ساخته شده که هیچ‌ یک از زندانیان با خدمه و یا نگهبان‌ها تماس مستقیم ندارد و درب سلول زمانی باز خواهد شد که زندانی را جهت بازجویی ببرند. در غیر این صورت تنها دریچه پایین درب سلول باز می‌شود آن هم جهت تحویل غذا و یا جمع‌آوری پس‌مانده‌های غذا.
در طول 24 ساعت، تنها دو کلمه باید صحبت کنید؛ یعنی زمانی که حاجی آقاها برای تحویل غذا مراجعه می‌کنند: 1- چند تا نان می‌خواهید؟ 2- چای می‌خوری؟ زندانی باید سریع به آن دو سئوال جواب دهد در غیر این صورت چای یا نان را به صورت زندانی برت می‌کنند.‌‌(این مورد برای خود من پیش آمده است و برابر تحقیقی که در میان زندانیان آزاد شده آن بازداشتگاه به عمل آوردم همگی این نوشته من را تایید کردند.)
5- اگر مریض باشید و به آن حاجی آقاها اطلاع دهید که مریض هستم شاید بعد از مدتی زیاد که وقت آن برای هیچ‌کس مشخص نیست، زندانی مریض را نزد آن دکتر ببرند که از دکتری چیزی بلد نیست و تنها برای گرفتن حقوق به آن بازداشتگاه مراجعه می‌کند.‌(من خودم بعد از 10 روز اعلام کردم که مریض هستم و نیاز به دکتر دارم، حتی مریضی خودم را با بازجوها در میان گذاشتم، اما زمانی من را نزد دکتر بردند که دیگر کلیه‌هایم از کار افتاده بود.)
6- در آن بازداشتگاه چیزی به نام هواخوری وجود ندارد. اما یک اطاق وجود دارد که سقف آن را برداشته‌اند و طول و عرض آن تقریبا به 6 متر می‌رسد و اگر آن حاجی آقاهای مسئول زندان دوست داشته باشند و آن روز سر حال باشند یک روز در میان زندانی را به مدت 20 دقیقه به آن اطاقکی که تنها سقف آن با سلول خود زندانی متفاوت است، می‌برند. یعنی هواخوری آن بازداشتگاه به اندازه یک سلول است که تنها سقف ندارد. خیلی از زندانی‌ها به دلیل این که حاجی آقاها با آنان برخورد غیرانسانی می‌کنند از آن 20 دقیقه هواخوری هم صرف‌نظر می‌کند و اعلام می‌نماید که به هواخوری نمی‌آیم.‌(شخص خودم در طول آن 32 روز تنها دو بار رفتم.)
7- اگر متهم کاری داشته باشد و به اطلاع حاجی آقای بازداشتگاه برساند، آنان به جای این که به درخواست زندانی رسیدگی کنند به زندانی می‌گویند، برو اعتراف کن تا از این‌جا خلاص شوید و...
8- در بازداشتگاه مخوف شهر سنندج، زندانی آب آشامیدنی برای مصرف روزانه ندارد و باید از آب گرم حمام برای خوردن استفاده کنند.‌(اما در طول 32 روز، دو بار یکی از نگهبانان زندان که به نام آقا کرده مشهور است دو لیوان آب سرد برای من آورد. ولی این را باید اعتراف کنم که زمان بازجویی یکی از بازجوها مرتب برایم آب سرد می آورد. به همین دلیل دوست داشتم همیشه در اتاق بازجویی باشم.)
9- در این بازداشتگاه چیزی به نام میوه و... وجود ندارد. تنها سه وعده غذا به زندانی می‌دهند که بدترین غذا می‌باشد. اگر روزی برنج باشد؛ احتمال دارد که سال‌هاست، تاریخ آن برنج انقضاء شده، اما زندانی به دلیل این که هیچی برای خوردن ندارد باید آن را مصرف کند.
10- در این بازداشتگاه، سکوت کامل حکم‌فرما است و هیچ‌کسی حق ندارد یک کلمه صحبت کند، یعنی اگر زندانی مدت زیادی در آن بازداشتگاه محبوس باشد، زبان انسان هم یادش می‌رود و باید مثل تارزان صحبت کند. در غیر این صورت زندانی مورد بی‌احترامی نگهبانان که مشخص نیست چه کسانی هستند قرار می‌گیرد. ( یک روز یکی از زندانیان که سلول ایشان دیوار به دیوار سلول من بود سئوال کرد ساعت چند است؟ من هم جواب دادم بعد از آن نگهبانی که در آن محوطه بود خیلی به من بی احترامی کرد و گفت من در پشت بام بودم و صدای شما را شنیده ام و...)
11- کتاب و روزنامه و حتی دفتر و خودکار اکیدا ممنوع است و هیچ‌کسی نمی‌تواند جز قرآن در خواست کتاب و یا روزنامه کند.
12- در این بازداشتگاه زندانیانی وجود دارند که مدت هاست در سلول انفرادی شب را به روز و روز را به شب سپری کرده‌اند و شاید کسی از سرنوشت آنان اطلاعی نداشته باشند.
13- بی‌احترامی در بازداشتگاه توسط حاجی آقاها به زندانی خیلی عادی و علنی است. اگر زندانی درخواستی داشته باشد، قبل از هر چیز حاجی آقاها به زندانی می‌گویند: «برو اعتراف کن تا از این‌جا خلاص شوید.» یا اظهار می‌دارند: «خروس را به این مکان آوردند بعد از چند ماه با گذاشتن چند عدد تخم مرغ آزاد شد.»
14- قابل ذکر است که این را اعتراف کنم، یک نفر از حاجی آقاها با زندانیان خیلی برخورد انسانی دارد و کلیه زندانیان او را دوست دارد.‌(این فرد به نام نگهبان کرد مشهور است البته کرد نیست ولی زبان کردی خوب بلد است.)
15- در آن بازداشتگاه، زندانی تنها زمانی صحبت می‌کند که پیش بازجو است. اگر یک ماه بازجو برای بازجوی مراجعه نکند، زندانی مثل آن است که کر و لال است و فشار روحی به اندازه‌ای است که زندانی معمولا سلامت روانی خود را از دست می‌دهد. چون هیچ‌کسی با او صحبت نمی‌کند، حتی زمانی که برای بازجویی و یا هواخوری می‌رود، حاجی آقا درب سلول را باز می‌کند و زندانی هم یاد گرفته است که باید چشم خود را ببندد و به کریدور برود. آن حاجی آقایی که درب سلول را باز کرده است تنها بلد است به زندانی بگوید، حرکت کن، سرت را پائین بگیر و نگاه نکن.
16- در داخل بازداشتگاه چیزی بنام تخت وجود ندارد و هر چند روز یک بار یک نفر با صورت بسته داخل سلول می شود و زندانی را مجبور می نماید تا مدتی رو به دیوار بماند و شخص مورد نظر به بازدید از پتو ها مشغول می شود و مشخص نیست در آن سلول انفرادی دنبال چه چیزی است. این کار را انجام می دهند تا اینکه از نظر روحی زندانی را تحت فشار قرار دهند.
17- در آن بازداشتگاه، شکنجه جسمی وجود ندارد و برخورد بازجوها با متهمی مثل من، خیلی خوب بود. اما شکنجه سفید و تحقیر و توهین توسط حاجی آقاها به حدی زیاد است که بنده با توجه به این که سابقه زندان رفتن و بازجویی‌های زیادی دارم تا به امروز ندیده‌ بودم.
18- اگر قاضی پرونده و یا بازجوها مصلحت بدانند که زندانی با خانواده خود ملاقات کند؛ زندانی را با چشمان بسته همراه چند نفر مامور سوار ماشین می‌کنند و بعد از این که از درب بازداشتگاه خارج شد به ستاد خبری می‌برند و زندانی در یکی از اطاق‌های ستاد خبری با خانواده خود ملاقات می‌کند. بعد از پایان ملاقات، زندانی را با چشمان بسته به بازداشتگاه بر می‌گردانند. برای مخفی نگاه داشتن این بازداشتگاه زندانی را جهت ملاقات به ستاد خبری می برند.
19- در آن بازداشتگاه 24 ساعته چراغ روشن است و زندانی در سلولی محبوس است که توالت و حمام هم در آن سلول انفرادی قرار دارد. باید این را بگویم که زندانی در توالت حبس خود را سپری می کند.
به این صورت تمام زندان‌های مخوف دنیا را برای کسانی ساختند که در جامعه دچار تخلفاتی شدند و یا به شکلی برای افراد ان جامعه مشکلاتی ایجاد کرده‌اند.
ولی کسانی مثل ما که اقدام به تشکیل یک تشکل کارگری کردیم تا در مقابل کارفرما از حق و حقوق خودمان دفاع کنیم، باید مدت‌ها در سلول انفرادی نگه‌داری شویم. این در حالی است که همه ما کارگران از تشکیل تشکل کارگری دفاع می‌کنیم و عضویت در آن تشکل را حق طبیعی خود می‌دانیم. در تمام دنیا سلول انفرادی برای کسانی است تا به جرمی که مرتکب شدند اعتراف کنند!!
آیا تاوان ساختن یک تشکل کارگری در کشور ما آن‌قدر هزینه دارد که مسئولان امنیتی با توجه به این که می‌دانستند شخص من از ناحیه کلیه مشکل دارم، من را آن‌قدر در سلول انفرادی نگه‌داری کردند تا هر دو کلیه خود را از دست بدهم! این در حالی است که من صدها بار اعلام کردم و باز هم اعلام خواهم کرد که تاسیس تشکل‌های کارگری حق ما کارگران است و هیچ‌کس و یا نهادی و دولتی نمی‌تواند این حق را از ما سلب کند.
جامعه سرمایه‌داری با تمام دستگاه‌های سرکوب خود آماده است تا هرگونه اعتراض کارگری را به خاک و خون بکشد و برای مرعوب کردن کارگران و فعالان کارگری از تمام امکانات آن جامعه استفاده کند. ولی ما هیچ‌وقت نشنیده و یا ندیده‌ایم که کارفرمایی به جرم پرداخت نکردن حقوق معوقه کارگران محاکمه و یا بازداشت شوند!؟
مسئولان امنیتی، هر زور برای ما کارگران به اشکال مختلف پرونده‌سازی می‌کنند تا این که ما را از مبارزه علیه سرمایه‌داران و کارفرمایان بر حذر دارند. اگر مسئولان امنیتی برای مرعوب کردن ما کارگران از زندان گرفته تا بی‌احترامی و یا تخریب شخصیتی ما استفاده می‌کنند و می‌خواهند کارگران آگاه جنبش کارگری را خانه‌نشین و یا با احکام سنگین آنان را راهی زندان کنند، این وظیفه آنان است و ما از این برخورد آنان چندان هم گله‌مند نیستیم. چرا که می‌دانیم آنان وظیفه خود را به عنوان «مامور و معذور؟!» و «حافظان سرمایه و قدرت» انجام می‌دهند.
در طول چند سال گذشته، حمله به صفوف کارگران آگاه و فعالان کارگری برای مسئولان امنیتی در اولویت بوده است. اگر امروز حتی یک نفر از فعالان کارگری را زندان می‌کنند، ده‌ها نفر دیگر در سراسر ایران پا به عرصه مبارزه می‌گذارند. هر چقدر فشار امنیتی بیش‌تر باشد به همان اندازه مبارزه طبقه کارگر رادیکال‌تر خواهد شد.
در پایان تاکید می‌کنم که من به عنوان یک کارگر، که از دوران کودکی کار کرده‌ام و استثمار نیروی کار توسط سیستم سرمایه‌داری و حکومت‌های حامی سرمایه و همچنین تهدیدها و زندان‌ها و شکنجه‌های آن را نیز از دوران نوجوانی، با تمام وجودم لمس و تجربه کرده‌ام با صدای بلند اعلام می‌کنم که من و هم طبقه‌ای‌هایم خواهان لغو هرگونه شکنجه و اعدام، سانسور و اختناق و آزادی بیان و تشکل در جامعه‌مان هستیم. به علاوه ما خواهان آزادی نه تنها کارگران زندانی، بلکه آزادی بدون قید و شرط همه زندانیان سیاسی و اجتماعی هستیم و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نخواهیم بود!
شهریور ماه 1394
#ایران #زندان_مخوف_سنندج #گزارش #محمودصالحی #زندانی_سیاسی

No comments:

Post a Comment